می خواستم آفتاب را

برایت بیاورم

 

غولی چون من

اسیر دستانش

فرود می آورد پیاپی پتک خویش را

قلم بر استخوانم نهاده

مجالم نمی دهد

 

می خواستم آفتاب را

و از باغ ستاره ای دور

شاخه گلی بی نام را

         برایت بیاورم

 

امانم نمی دهد

می تراشدم .  

            ۲۰/۵/۶۸     از کتاب بی چتر بی چراغ