این گونه است که گاهی
همیشه همین طور است
تا کبریت را می افروزم
می وزد
و چشمانش باز ناشناخته می ماند
همین طور است که باد می ایستد
و قاصدک ها کف دستم
بیهوده می شوند
و حرف هایم ناگفته
همین طور است که گاهی
بیزار می شوم از چیزی
و همچنان
دوست می دارمش.
۲۱/۹/۶۸ از کتاب بی چتر بی چراغ
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 13:4 توسط رضا چايچی
|
کتاب باله ی ماسه ها