همیشه همین طور است

تا کبریت را می افروزم

می وزد

و چشمانش باز ناشناخته می ماند

 

همین طور است که باد می ایستد

و قاصدک ها کف دستم

بیهوده می شوند

و حرف هایم ناگفته

 

همین طور است که گاهی

بیزار می شوم از چیزی

و همچنان

دوست می دارمش.

 

       ۲۱/۹/۶۸       از کتاب بی چتر بی چراغ