هراس
می پیچد
میان صنوبر های خیس
هراس گام های خسته ای
که می گریزند
آغشته به اشک انگار
کسی است
بر گل و لای زمین
که می گوید
هنوز زنده ام
و هیچ دستی
به سویش دراز نمی شود.
از کتاب بی چتر بی چراغ ۷/۲/۶۸
+ نوشته شده در شنبه دوم شهریور ۱۳۸۷ ساعت 8:32 توسط رضا چايچی
|
کتاب باله ی ماسه ها