از شرم

شهر شال بر روی می نهد

آنگاه که فرو می افتد

این شب سنگی

بر ساقه های نازک آفتاب

 

شاید پروانه ای

آن سوی روزن است

شب است گود و بارانی

و عشق بی چتر و بی چراغ

اندک

     اندک

در کوچه ها از بوی مرگ

آکنده میشود.

 

 

              از کتاب بی چتر بی چراغ  ۲۱/۲/۶۸