خاک را می کاوید

پوکه های فشنگ

قمقمه ای زنگ زده

استخوان های بی صدا

و دورتر

پرچم سرخی را بیرون کشید از دل خاک

کهنه ای پوسیده وپاره

که آرام

  آرام

با نسیم لرزید و

                     جان گرفت.