پرچم سرخ
خاک را می کاوید
پوکه های فشنگ
قمقمه ای زنگ زده
استخوان های بی صدا
و دورتر
پرچم سرخی را بیرون کشید از دل خاک
کهنه ای پوسیده وپاره
که آرام
آرام
با نسیم لرزید و
جان گرفت.
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۸۷ ساعت 2:14 توسط رضا چايچی
|
کتاب باله ی ماسه ها