مدا ر
به گرد خود مي چرخيدم
تا يك به يك پرتابشان كردم
تا هر يك مداري بيابند
پس چرخيدند
سياره هاي كوچك به گرد خويش
با دريا و ابرها و خانه ها
تهي از واژه
سكوت كردم
و باز ايستادم از گردش
تا ببينم
گردش سياره هاي كوچك را .
به گرد خود مي چرخيدم
تا يك به يك پرتابشان كردم
تا هر يك مداري بيابند
پس چرخيدند
سياره هاي كوچك به گرد خويش
با دريا و ابرها و خانه ها
تهي از واژه
سكوت كردم
و باز ايستادم از گردش
تا ببينم
گردش سياره هاي كوچك را .
غبار بر ملافه هايم نشته
وخاك كنارم ريخته
نمي توانم بلند شوم
دور و برم را مرتب كنم
همه اش به تو فكر مي كنم
كه مي آيي
وباصداي نزديك شدن پاشنه هاي كفشت
صداي حريرت بيدارم مي كند
در سپيده دمي كه باران همه جا را شسته
بيا
مي دانم در سنگي خانه ام
به راحتي باز نمي شود
اما هر طور شده بازش كن
كنارم دراز بكش
دستت را دور كمرم بينداز
نترس
به لب هايم نگاه كن
مي شنوي :
دلم براي بوسه هايت تنگ شده
مرا ببوس
و باور كن شاعران هرگز نمي ميرند
با اين كه زنده به گورمان مي كنند
نزديك تر بيا
ولب هايت را بر لبم بگذ ار .
هر دری را که گشودم
پا در ظلمتی تیره تر نهادم
اکنون پس از گذشتن از هزار و یک در
این شعله ناگهانی کوچک را
با چه زبانی سپاس گویم.
آن خانه را که چراغش تا نیمه شب می سوخت
دوست می داشتم
دیگر کسی آنجا نیست
شیشه های پنجره اش
از شب و ستاره ها پر شده است.
ببین چگونه حمل می کند
پهنه ی آسمان را
بر شانه های کوچکش
جویبار.
چه پر شور می خوانی
زیر فشار شب
که خاموش می کند
یک به یک چراغ خانه ها را
از لبه پنجره ام به کجا خواهی رفت.
و نگاه میکنم
قرص آسمان آبی است
بر لب چاه
آنجا که می تابد آفتاب
خمیده گلی وحشی
گاه و بیگاه
بر ساقه اش پرنده ای می نشیند
آوازکی می خواند و بال می گشاید
از تاریکی هراسی نیست
ترسم باز آیند و پاره پاره ام کنند
و گرنه مرا اینجا ی خوش تر است
با ماه و آفتاب و ستارگانم
و تصویر گل بر آب
که آرام نمی گیرد
آری مرا اینجای خوش تر است
تا دیدار برادران.
از کتاب بی چتر بی چراغ
از قله های برف پوش
آرام و سبک
قطره
قطره
جاری می شوم
و زمین را در مسیری
دراز و پیچ پیچ
تا اقیانوس مرگ خویش
از ساقه های بلند علف
رنگ سبز میزنم.
از کتاب بی چتر بی چراغ
غروب
در نیمه باز
و حلقه ی کشی سبز گیسوانش
بر اوراق تقویم
کنار چند سطر شکسته ی بدرود.